تهووع
يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۴۵ ب.ظ
به نحو بدی حالم بده. میخوام خودمو و زندگی رو بالا بیارم. میخوام فقط تموم بشه، و الباه به نحو هفتباری میخوام خوب بشم و ادامه بدم.
صدای انفجارها و ترقهها تنها تسکینمه. بعد جلسه یک ساعتی تو اتاق تنها بودم. یه سکوت خوب که با صدای انفجار هری دلم خالی میشد، و بعد حس میکردم ها، زندهام.
چرا چنگ میزنی به زندگی؟
چون نمیخوام تو حال بد بمیرم.
چرت نگو.
میدونم چرت میگم. ولی حال و حوصله هم ندارم.
میدونی چیه؟ ازقضا در اوضاع خراب میل آدم به زندگی بیشتره.
همهاش این روزها خرید میکنم. همهاش خوراکی میخورم. انگار میخوام طعم خوشب، لذت، زندگی یادم بیاد. شاید فکر میکنم این تنها راه احیاست. و چرا احیا؟ چون نمیخوام با فلاکتی که توش هستم بهد و بساطم رو جمع کنم و برم. میخوام مجلور نباشم.
بابا ولمون کن تو هم با اینهمه ادعا. ریدی، ول بکن هم نیستی؟
۰۲/۱۲/۲۰