نصیحت
عجیبه فکر کنی متفاوتی. تو این جهان که همه بینهایت به هم شبیهایم، تصور متفاوت بودن از اون حرفهای خندهداره. تو میتونی هر چیزی باشی جز متفاوت. یعنی میتونی مثل خیلیها احمق یا متفکر، خوشگل یا زشت یا معمولی، قد بلند، قد کوتاه، مهربون، بامزه، باهوش، مزخرف، لاشی، زیرک، دودره، دروغگو، یا هرچیز دیگه باشی و خوب که نگاه کنی تقریبا کم نیستند آدمهایی که یکی یا چندتا یا حتی همهی اینها رو داشته باشند. ما همه آدمهای معمولی و متوسطی هستیم که هیچ ویژگیِ خاصی ما رو متمایز نمیکنه، مگر روایتهامون؛ روایتی که من از خودم دارم، همون زندگیِ منه که هرچقدر با ویژگیهای دیگران متفاوت باشه، ایندکس شده به من و دیگه شبیه هیشکی نیست. و کیه که این جهان متفاوت ما رو تشخیص بده؟ کیه که بدونه اون روایت و اون منِ فینفسه و نه منی با یه سری ویژگیها چیه و کیه! جز خودم!
پس من فقط و فقط برای خودمم که متفاوتم چون روایتی از خودم دارم که با اون روایت و این من، جهانی متفاوت از دیگرون رو میسازم.
راستاش دارم فکر میکنم انقدر خودم رو بازی ندم. نه کاف، نه حتی میم و نه هیچکس دیگهای من رو مثل خودم دوست ندارم. من هم چه دربارهی خودم و چه دیگرون هیچوقت نمیتونم خودم رو محور دوست داشتن یا حتی تحسین و ... قرار ندم. اصلا من باید باشم تا بنا به روایتم، ارجحیتهایی داشته باشم و بنا به اون ارجحیتها با آدمها مواجه شم. غرض اینکه دل بکن از کاف و فکر نکن نه اون متفاوته و نه اون تو رو متفاوت میبینه و یا دوست داره. تو هم مثل هزاران زنِ دیگهای هستی که باهاشون بوده و هست. به هیچ جاش هم نیست که عیان دست یکی رو که خوشگلتر و خوشتیپتر و باهوشتر و با کلاستره رو بگیره و بیاد نمایشگاه و جلووی تو دست دورش حلقه کنه و و و ... و من؟ تماشا کنم و حرص بخورم؟ چقدر خرم؛ چقدر خری! آخه نادون تو کم از این سنخ آدمها و روابط دیدی؟ همین کاف که آوازهاش در رفته و همین کاف که میم ر ازش گفته بود که جلو روش یکی رو بوسید یا یکی که .... ولش کن ... تو خیلی احمقی، مثل همهی اونها که باهاش بودن. راستش من فقط میخوام تخلیهی احساسات و عواطف و امیالم رو جایی پیاده کنم. آره بهونه ی خندهداریه ولی راستش بهونهی کثیفی هم هست. وقتی خودت دوست نداری مخاطب چنین مواجههای باشی خیلی مزخرفه چنین مواجههای با کسی داشته باشی. از همه گذشته، از بیرون به خودت نگاه کن فقط! یه زن ه رزه که کثافت وجودش رو گرفته. دلیل هم میتراشی واسه این کثافتت. اینکه برای ادامهی این زندگی سگی فلان. خب نادون این توجیه رو برای هر گهی میشه بتراشی. برای دزدی، برای قتل، برای ....
نکن. این کثافت رو هم نزن. بچسب به زندگی و همینجور با همین کثافت ملایمش پیش برو اما کثلفتترش نکن لطفا!