رصدِ تنهایی
امروز و در واقع الان تا شاید یک ساعت بعد، اولین لحظاتیست که در سال جدید تنها شدم.
رصد:
اولش چند تا پیام و گردش در فضای مجازی. بعد به سرم زد برم بیرون و سیگار بکشم که خب نه حال دارم نه ماشین و این اطراف هم جایی برای قدم زدن پیدا نمیشه. بعد دلم هوایی شد، که احتمالا به واسطهی حسِ تنهایی و آزادیِ و عاداتی از گذشته در ذهن.
تا اینجا این بود مواجههی من با تنهایی. یه جور فرارِ ملو از اون. چرا؟ عادت ندارم؟ الانم که اینجام.
قطعا برای هرکدوم از اون فکرها نیاز به تنهایی ندارم. اما وقتی تنها شدم با یه حسِ خوب که آخی سکوت و تنهایی، ذهنم رفت سراغ اینها.
عجب تناقضی! قضاوت قرار شد نکنی و فقط مشاهده کنی یا در نهایت مشاهداتت رو واکاوی برای اصلاح آینده، کنی.
فعلا قرار اینه.
ولی واقعا میخوام تنها بشم که چه؟
شاید یکیش آرامشه از حضور نداشتنِ کسی! ولی خب میدونم این آرامش خیلی فانتزیه چون طولانی شدنش دیگه آرامش نیست.
برم ببینم بعد از الان چه میخوام بکنم.