گزارشی از خود
اونقدر روزهای شلوغی بود که نفهمیدم کی رسیدم به پیاماس و یک روز با پیام اپ فهمیدم بله در دل حادثهام اما راستش اونقدر درگیر بودم که باز به چشمم نیومد. نه که شاد و خندونم، نه. بیحال و حوصلهام اما کارها نمیذاره به خودم فکر کنم. از جمعهایی کناره گرفتم. احساس میکنم باید تجدید نظر کنم و امتخابهای جدیدی داشته باشم. از یکی دو جمع اومدم بیرون. نمیدونم این خلوتی منو متعهد به کارهام میکنه یا میشه اتلاف وقت و اینا! ولی خب اگر شد هم عب نداره. یه اتلاف وقت شرکت در جلسات و حرفهای به زعم خودمان جدیه، یکی هم وقت گذراندن.
مهم نیست.
فعلا دلم میخواد چند تا چیز رو تو خودم تقویم کنم. مطالعهی طولانی. دنبالکردن پروژههام، زبان، و ورزش و سلامت تن.
مایندفولنس هم.
خلاصه همین.
ابر هم بدنیا اومد و خیلی قشنگه. ماه تولد میم و هزارتا آدمه. اردیبهشت امسال بازم خوبه. خیلی گرم نیست و بوی اقاقیا منتشره. امروز رفتیم پیادهروی گه خوب بود.
با مح هم کم و بیش مرتبطم اما ناراضی. باید ذهنم رو راجع به اون هم مجموع کنم.
همین.