عصبیت
پنجشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۱:۴۹ ب.ظ
قدیمها بغض بود، اخیراً شکل خشم و عصبیت گرفته. انگار از چیزی عصبانیام، یا کسی. نمیدونم چی و کی. هیچی تو سرم نیست. شاید واسه پژوهشگاه باشه و گندی که داره توش میخوره. ایده ای ندارم، فقط عصبیام. دلم نمی واد با کسی دعوا کنم، و عصبیتم چون معطوف به هیچی و هیچکس نیست بیشتر آزارم میده. دلم میخواد با خودم لج کنم و نخوابم. اعصابم خردع چون نه معطوف به چیزیه، و نه هیچچیزی چارهاش هست. بیخود و بیجهت فقط کلافهام. راستش خیلی جدی به پایان فکر میکنم. واقعا این گردش روزگاران خستهام کرده. خیلی این پوچی داره تو چشمم فرو میره. کاش انقدر ترسو نبودم.
۰۳/۰۲/۱۳
چرا با من حرف نمی زنید شما :(