نیلو
شنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۰۱ ب.ظ
کاش میشد جوری از این لحظات عبور کنم. این بغض که اشک نمیشه.
صدای رعد، نیلو، بارون، سوندکلود، مانی، ... هر لحظه برقی میزنه و کل خونه روشن میشه. چرا آخه؟ چرا مردی؟ چه الکی مردی!
الان یعنی اونا چیکار میکنند؟ چیجوری؟ چیجوری میشه امشب رو به صبح رسوند؟ و شبهای بعد رو؟
یادم به محرمیهاش میاد، به آهنگهاش، به بغل دوست داشتنهاش، به ... به چی؟
چرا انقدر آسمون برق میزنه؟ چرا انقدر رعد؟ چطور خرافی نشم من؟ خل نشم من؟
۰۳/۰۳/۰۵