باز، بیپولی
از عصر تو سرم بود کاش یکی با یکی دعوا کنه. کاش یکی ضجه بزنه. میدونم بیشعوریه ولی دلم میخواست چون خودم حتی جنم هوار کشیدن و ضجه زدن رو هم نداشتم.رحتی ضجه؟ آره حتی همین.
الان که داشتم به خونه فکر میکردم حدس جدیدی زدم. دو ماه دیگه باید خونه رو تمدید (!) کنیم. پول نداریم. هیچی. مطلقا هیچی. هزارتا چیز میخوایم که هرکدوم مضطربم میکنه. حالا اونا به درک. خونه رو چه کنیم.
چرا واقعا نمیشه هوار کشید؟ چرا انقدر ما بدبخت شدیم!
آره از همه دقیقتر همین بیپولیست که میتونه توضیح بده چرا انقدر حالم بده.
من توانش رو ندارم. دارم گریه میکنم. برای بدبختیمون. یا برای پریوده؟ نمیدونم. خستهام. واقعا خستهام.
میم هم گمونم سر همین کلافهست.
هیشکی به هیشکی نمیگه، حتی به خودش.
خیلی دیره ... خیلی دیر شد.
وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ