ادامه
چهارشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۶ ق.ظ
یک ساعتی عر زدم. تو بغل میم. بند نمیومد، اشک سالها بود. بعد قرص و شراب. و خوابیدم.
الان مثل دیشب نیستم. فقط گلوم درد میکنه.
دیشب شب عجیبی بود.
برگردیم به ؟
پووووف. ادامه میدم چون آلترناتیوی ندارم.
۰۳/۰۳/۰۹