It's not me
اینجا داره از دفتر-خاطرات-بودن خارج میشه. تو دفتر خاطرات آدم فقط برای خودش و خودِ آیندهش مینویسه. من اینجا بنام این بود. صادقانه اما مدتیه مخاطبم فقط خودم و خودِ آیندهام نیست. و چقدر سخته که هیچ جایی نتونی بیابی برای امر شخصی. بچه که بودم، یعنی نوجوون که بودم یه جایی فهمیدم مامانم دفتر خاطراتم رو میخونه. بعد رمزی نوشتم و بعد دیگه ننوشتم. اینجا قرار بود احیای ثبتِ-مونولوگهام باشه. نشد. گهگاه لااقل از کنترلم خارج میشه. فعلاً اینجا آنی نیستم که مینویسه، فیالواقع ریپرزنتی از اون هستم و این اصلا خوب نیست.
نمیدونم، نقشهای در سر ندارم. فعلاً فقط گفتم که بعد که خوندم بدونم این من نیست و ریپرزنتیه از من. دیگه تو خود حدیث مفصل بخوان و اینا.
ولی چون حالم بده مینویسم. مینویسم تا هم بهتر شم، هم حفرهام رو کمی پر کنم و خلاصه از بار رنجم کمی بکاهم. تا سحر چه زاید باز.