اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

خواب و خواب‌ها

يكشنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، ۰۳:۵۶ ب.ظ

بعدِ مدتها به زور قرص و شراب و کلداکس خوابیدن و بعد نیمه هوشیار خوابیدن، بالاخره امروز و دیشب خوابی سرخود کردم و با اینکه تو خوابم کلی تنش داشتم اما راضی‌ام. هنوز سرم از خواب بعد از ظهر سنگینه، هیچ یادمم نمیاد چه خوابی* دیدم یا خواب کیا رو دیدم، یا خوب بود یا که بد. ولی خواب دیدن تقریبا همیشه خوبه، مگه وقتایی که زندگی رو هم به زور می‌گذرونی.  خب یه وقتایی که درس داری و توان و وقت کافی برای دمپِ اثرات خواب نداری هم ناچاری قرص و اینا بخوری تا که زود خوابت ببره و بی‌دغدغه برگردی به درس و کار، ولی غیر این استثناها واقعا که حیفه. آدم باید تو خوابش هم تجربه‌ی زندگی داشته باشه. اینکه تو خواب هم تجربه‌ی زندگی داشته باشی، مثل بیداری خوب یا بد، احساس می‌کنی عمرت حروم نشده (!) تازه خوبیه خواب اینه بدی‌هاش زودتر و راحت‌تر تموم میشن، خوبی‌هاشم که خب بر لذت‌های زندگیت می‌افزایه. ولی چیه واقعا؟ آدم ۸ ساعت از عمر اندکش رو در شبانه روز به خواب بگذرونه و بعد چی؟ من که سال‌هاست خواب بخش مهمی از زنندگیم شده. شاید از همون سالی که اون کتاب رو خوندم که دختره تو خواب زندگی واقعیش بود و وقت‌هایی که بیدار بود موقت و رو هوا زندگی می‌کرد و منتظر بود برگرده به خواب تا زندگی واقعیش رو ادامه بده. گمونم همون وقتا بود که خواب برام جدی شد. شد یه بخش خصوصیِ زندگی. شد تماشا. و خب زندگی چیزی جز تماشا مگه هست؟ اینکه ما صبح تا شب سگ‌ دو می‌زنیم رو بذاریم کنار، که گمونم اشتباه و حداقل جبرِ فیزیکمونه، و غیر این زندگی یعنی همین تماشا. 

برم به درسام برسم، که قراره بعد عمری تکلیف تحویل بدم و باید که نترسم یا لااقل از سر ترس شروعش رو عقب نندازم. 

 

 

* اومدم بنویسم دیدم همیشه انگار از خوابی در یک مقطع مثلا عصر یا شب به عنوان یه کل و یا یک امر واحد یاد می‌کنیم. یعنی می‌گیم خوابیدم، برم بخوابم، خواب دیدم و ... ولی همیشه هم وقتی می‌خوایم به محتواش بپردازیم می‌گیم خواب‌ها؛ مثلاً همون تکه که اومدم بنویسم نوشته بودم «نمی‌دونم چه خواب‌هایی دیدم» و بعد یهو دقت کردم و این سوال ایجاد شد که چرا میگم/میگیم خواب‌ها؟ بعضا هیچ درکی یا اطمینانی از پیوستگی یا عدم پیوستگی وقایع در خواب نداریم ولی می‌گیم خواب‌ها. و این یعنی مواجهه‌ی ما با خواب‌‌مون گزاره‌ای و گرایشیه. یعنی ما خواب رو مجموعه‌ای از گزاره‌ها می‌دونیم. و خب خواب مگه غیر از تصویر هست؟ پس انگار اشتباه هم نیست. 

نمی‌دونم باید بهش فکر کنم ولی خیلی شبیه میشه به اون نگاه که جهان‌های ممکن رو هم گزاره‌ای می‌دونه.

ماحصل خوابِ بعدازظهر امروز اینکه خواب شهود جهان‌های ممکنم رو تحریک کرد :) برگردم به درسام ولی یادت باشه قدرت استدلال رو باید تقویت کنی نه صرفا شهود رو. فلسفه‌ورزی این بازی‌‌ها با اوهام و تصورات و فرض‌ها نیست یا اگرم هست ماده‌ی نحیفیه، باید که بلد شی صورت بخشی کنی. نمی‌دونم آیا استدلال همون صورت بخشی هست یا نه یهو ماده و صورت شد گفتم بنویسم قشنگه.

خلاصه که فلسفه ورزی یعنی بلد شدنِ استدلال‌ورزی. 

۰۳/۰۳/۱۳
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی