زیستِ سینوسی
سه شنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۵۰ ب.ظ
خب روی شیبِ نزولی نشستهام و دارم سُر میروم و هی دست میبرم تا این شتاب را لااقل معکوس کنم.
چهام است؟ نمیدونم. بیحوصلگی و ملال و بیکسی شاید. باید برم سراغ مالوی و مالون. شاید کمی اوضاع رو قابل تحمل کنند.
منتظرم. منتظرِ کی یا چی هم نمیدونم. یا نه میدونم. منتظر هیچکی و هیچی. ولی منتظرم.
اصلاً همین منتظر بودنه بده. چون که به مجرد رخ نمایاندن هر کسی هُل ورت میداره و در برویاش میگشایی، و خب دیگه برگشتی ممکن نیست. و اینجوری یه ماه و اندی تو هچل (!؟) خواهی افتاد. پس نه منتظر باش، نه بیقراری کن.
یادِ خودت بنداز که هیچی نمیتونه اوضاع رو تغییر بده. تو فقط اسیر ملالی.
صبر کن، بیانتظار. صبر کن تا روی این شیب به تهاش برسی و بعد مسیر سربالا رو درپیش بگیری.
چاره چیه؟
۰۳/۰۳/۱۵