چون نیک بنگری همه چیز ضد زن است
مدتیست به اقتضای حساسیت بیشترِ این دوران بر مسىلهی زنان شاخک های من هم حساستر شده. نه که نمیدیدم، یا حساس نبودم اما مدتیست پسِ هر گفتوگو و هر اتفاق و قانون و هرچه، ردی از نگاه سکسیستی، زنستیزانه، پدرسالارانه، ... برایم به وضوح روشن است و میبینم که چون نیک بنگری همه در کار چنیناند و نیست جایی که ردی نبینم. از قِبَل همین حساسیت هم مدتیست به میم گیر میدهم که فلان حرف به نوعی در جهت نگاه تحقیرآمیز و یا تمسخرآمیز به زنان است و یا بهمان حرف سکسیستیست و فلان حرف در صدد تضعیف جایگاه زن و یا تقویم نگاه پدر/مردسالار است. و دروغ چرا او که هیچ، خودم هم دهن سرویس شده از بس فت و فراوان این چیزها توی جامعه دیده میشود. راستش دارم کم میآورم. نه که در تذکر دادن، که حتی در دیدن. دارم فکر میکنم لابد همینجوریاست که برخی انتخاب میکنند که نبینند و نشنوند و لمس و بیحس شوند. و اصلا هم کار راحتی نیست. شاید قبلتر فکر میکردم خود را به جهالت زدن راحتترین کار است. یا چشم بستن که کاری ندارد. ولی دارد. خوب هم دارد. هرچه با خودم میگم لانگ شات ببین همهی لین دغدغهها هیچ ... بعد یهو مچ خودم را میگیرم که چی میگی آخه؟ اصلا مسئله همان لانگ شات است.
غرض اینکه کاش میشد درپوشی بر چشم و گوش گذاشت. و خب این دیگر زندگیست؟
و البته مهمتر از همه اینکه واقعا چرا در خوراک شوخی و خنده، تحقیر، اصلا هر لودگی و هرچیزی پای یک کنش ضد زنی در میان است؟
و ما و دوران ما چه فرقی با دوران ارسطو دارد که زنان را حیوانات با پوستهی انسان میدانست و و و ...
پوووف