اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

ارزشمندی

سه شنبه, ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۳۳ ق.ظ

چه چیزی ارزشمندی زندگی را تضمین می‌کند؟

راستش را بخواهید من فکر می‌کنم هیچ چیز قرار نیست ارزشمندی زندگی را تضمین کنند. 

دقیق‌تر اینکه هیچ‌چیز ارزش اینقدر رنج کشیدن را ندارد. ارزش کنار آمدن ... 

شاید کسی که معنایی می‌جوید و می‌پوید، ارزشمندی‌ زندگی را مدیون آن معنا بداند. ولی به فهم من معنا در کانتکست است که شکل می‌گیرد پس معنا را باید در همین زمینه‌ی زندگی فهمید. می‌خواهم بگویم جوری بازگشت به خود زندگی را می‌طلبد.

باز هم به فهم من چه برای برخی که زندگی همین بازه‌ی سال‌های حیات تن است و چه برای برخی دیگر که این بازه گسترده‌تر است، بازهم بازگشت‌مان به همان زندگی‌ست. 

اما آنی که معنایی نمی‌جوید و نمی‌پوید اما چطور؟ برای آنی که معنایی نمی‌جوید یا تلاش دارد دست هر معنا را رو کند و آن را تقلیل به همان زندگی دهد، زندگی ارزشمندی‌اش را وامدار هیچ چیزی نیست.

حال آیا ارزش زیستنن دارد؟ ارزش رنج‌ها و دردها، سختی و زشتی و .... 

من جوابم بله است اما نه برای حواله به خوشی‌های اندکش بلکه چون تنها چیزی‌ست که دارم. اگرچه دلِ خوشی از این دارایی ندارم. اما وقتی از عدم بیرون آمدی دیگر چاره‌ای نداری. بقول آن حدیث که می‌گفت ایمان چون آتشی بر کف دست است، من زندگی را هم چون آتشی بر کف دست می‌بینم که ناگریز باید که نگاه داریم. برای من زندگی چیزی شبیه به کفش‌های میرزا نوروز است. خلاصی از آن ممکن نیست. کاریش نمی‌شود کرد. وقتی از عدم بیرون آمدی یا جدا شدی (!) و هستی، چاره‌ای نداری.

 

اما ارزشمندی هم خودش لفظ غریبی‌ست. من که تعبیر ارزشمند را در رابطه‌ای با بهتر بودن به معنای عامش می‌فهمم، و خب خوب که نگاه می‌کنم اینکه چرا زندگی یا تنها دارایی‌ام ارزشمند است برایم غریب است. ارزشمند است یا بهتر است نگه‌اش دارم یا .... همه منوط به پاسخ به پرسش‌های بنیادی‌ست. و الا چطور می‌شود گفت زندگی ارزشمند است و باید حفظ شود برای آن شخصی که باوری به هیچ امر ماورا ندارد و همه چیز برایش خلاصه می‌شود در همین چند صباح چطور باید دلیل آورد که این دارایی ارزشمند است؟ وقتی قرار است بیایی و بروی و هیچ؟! مثلاً یک ربات چه علقه‌ای با این دوره‌ی عملکردش می‌تواند داشته باشد و چرا باید این دوره را فرصتی بداند و ...

نمی‌دانم. راستش این ان‌قلت را همیشه در سرم دارم. در شروع خواستم از شرش خلاص شوم. خواستم زندگی را با تعبیر به دارایی‌ای ناگریز ارزشمند بفهمم،اما نشد.

 

این را برای ض‌ا نوشتم‌ .

بیشتر برای تقرب بود. اما نشد. نمی‌شود. این آدم، آدمی نیست که بشود از او بهره برد. 

رها کن تا رها شی. شراب تازه را هم با شراب کهنه در نیامیز.

۰۳/۰۵/۱۶
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۱)

یکبار برات پیام گذاشتم و بعدش کلا نظرات رو بستی. از ترس بستن مجددش سکوت می‌کنم. نظرمو اگه خواستی رخصت بده:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی