اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

امرنس

شنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۴۰ ق.ظ

به نحو بدی ذهنم دچارخلأ شده. البته که این از ویژگی‌های روز اول هفته‌ست اما نمی‌دونم چرا احساس می‌کنم امرنس (رمانِ در) داره با همون پشتکار همیشگی‌اش مغزم رو شخم می‌زنه. یا نه انگار نشسته تو کله‌ام نشسته و هر فکری یا انگیزه‌ و اراده‌ای به فکر کردن رو مثل یه علف هرز می بینه و سریع می‌چینه و میندازدش دور. 

اما چرا اینقدر این زن مقهورم کرده؟ سادگی؟
حقیقت انکار ناپذیری در شخصیتش هست که نمی‌تونم چشم ازش بردارم. اون حقیقت امپراطور جهان خودش بودنه گمونم. جهان تک نفره که همه پشت اون در هستند. با همه تا حدی در ارتباطه اما به مجردی که در پشت در هستند. چقدر این شخصیت برام ایده‌آله و چقدر حسرت برانگیز. 

دلم می‌خواست چنین جهانی می‌داشتم. همه به قدری تعریف شده بودند و نه بیشتر از حدی. شاید بی تعلقی‌اش شبیه به زوربای یونان باشه اما چیزی داره که زوربای یونانی دقیقا در نقطه‌ی مقابلش بود. همون چیزی که مانع بود و من هیچ وقت نتونستم مثل بقیه از زوربای یونان خوشم بیاد. زوربای یونان آدم بی‌قاعده‌ای بود. آدمی که جهانش مال خودش بودش بود اما گمونم قاعده نداشت. من هیچ وقت چنین آدم‌هایی رو نمی‌پسندم. آدم‌های بی‌قاعده برای من ترسناکند. من آدم قاعده‌ام مثل امرنس یا لااقل دوست دارم مثل امرنس باشم. امپراطور جهان خودم با قاعده‌های خودم. اینهاش برام حسرت برانگیزه اما اخلاقش رو نمی‌دونم. نمی‌خوام مقهور شخصیتش بشم و اخلاقیاتش رو بی چک و چونه بپذیرم. اما اونها هم خوب بودند. اونها رو هم دوست داشتم.

شاید در اعماق وجودم یک زن روستایی‌ام. یک زن مقتدر و با قاعده. امرنس شبیه عمه نرگس نیست؟ 

چرا هست. 

عمه نرگس همیشه زن ایده‌آل کودکی‌ام بود. بیچاره آخرش با دمانس مرد. بچه‌ای شد و مرد. همون زن چاق و قوی و قد بلند که کشیده‌ای خوابونده بود زیر گوش آژان‌ها. همونی که همه‌ی روستا ازش حساب می‌بردند. یه زن با قواعد خودش بود. مقتدر. 

آه چقدر خسته‌ام. چقدر خسته‌ام از هیچی نبودن.

دلم می‌خواست می‌تونستم کسی باشم. مثل امرنس یا عمه نرگس.

چرا دیگر زنان موفق رو اسم نمی‌برم؟ چرا دلم نمی‌خواد یه زن موفق مثل مرکل بشم؟ آیا این نیست که از خودم نامیدم؟ 

آره. یه زمانی آرزوم مرکل شدن بود و حالا؟ عمه نرگس؟ امرنس؟

نمی‌دونم اصلا مگه چقدر اهمیت داره. ما که بعد قدری بودن قراره نیست بشیم.

اینها رو هم از سر استیصال می‌گی.

۰۳/۰۷/۲۸
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی