اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

اوضاع امور

چهارشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۴۱ ق.ظ

بعد از اون بیماری سخت که تقریبا یک ماه از شروعش گذشته و من همچنان ضعیفم و سرِپا نشدم، امروز به خودم اومدم دیدم من چقدر گمم! یادم نمیاد چی می‌خواستم! چه برنامه‌ای داشتم و ... . میم حالش خوب نیست و خسته‌ست از خرده‌کاری و از طرفی هم برای درس و دانشگاهش نمی‌تونه خیلی وقت برای کار بذاره. راستش می‌دونم بهونه‌ست و اون از کار کردن هم می‌ترسه و هم خسته‌ست. از کار کردن و هیچ حاصلی نداشتن. به نظرم حق داره اینجور باشه و از طرفی اما فشارهای اقتصادی داره کله‌پامون می‌کنه. دیشب باهاش یه کم تندی کردم. ولی راستش نمی‌دونم چه حقی دارم برای اینکه ازش بخوام کار کنه! مگه نه اینکه من ادعام میشه اون کار رو از سر لطف می‌کنه و هیچ مسئولیت خاصی نداره و اگر مسئولیتی هست به عهده‌ی هردومونه، و خب منی که خودم صبح تا شب پای درس و مشقم و هیچ کاری نمی‌کنم چرا و چطور باید از او توقعی داشته باشم! ولی خب چه کار باید کرد؟! واقعا نمی‌دونم و مستأصلم. هر چی داشتیم رو فروختیم و هی اوضاع بد و بدتر هم شد. نمی‌دونم چه باید بکنم و چه می‌تونم بکنم! 

هاه می‌خواستم از این یک کاه فرقت بگم که چقدر حواسم رو از درس و کارهام پرت کرد. اما خب آخه فقط اون آنفولانزا که نبود! جنگ و بمباران و تعلیق، بی‌پولی و بدبختی و مدام تحلیل رفتن. 

چه تو ابعاد بزرگ نگاه کنی و چه در ابعاد خیلی ریز و رابطه‌های دست اولی، هیچ کس نمی‌تونه کاری برات بکنه. اصلا همه به فکر خودشونن. همه مشکلات یا خواسته‌های خودشونو دارن. و من؟ خب من چه باید بکنم؟

مغزم جواب نمیده. از طرفی این غیراجتماعی بودنم حتی بهم امکان اینکه تو جایی منشی بشم هم رو ازم میگیره. از طرفی ... نمی‌دونم واقعا نمی‌دونم. تو بد مخمصه‌ای گیر افتادم. 

یهو اونقدر یاد مشکلات افتادم که دیگه حال ندارم از برنامه‌های شخصیم بنویسم.

ببندم برم.

۰۳/۰۸/۲۳
آنی که می‌نویسد

نظرات  (۲)

سلام 

حالتون خوبه دوست عزیز من ؟ :] 

حال آقا میم خوبه ؟ 

 

یه جا خوندم هروقت عمیقا به چیزی نیاز دارشتی اون چیز رو به دیگران ببخش تا به سمتت چندین برابرش برگرده ، اصلا بخشیدن وقتی آدم چیزی رو نداره معنی پیدا می کنه 

 

اگه اشتباه نکنم توی کتاب پدر پولدار ، پدر بی پول بود 

می گفت هروقت غمگین ترین انسان کره زمین بودید و عمیقا به شادی نیاز داشتید در شهر با لبخندی قدم بزنید و شادی رو به بقیه هدیه کنید تا بهتون برگرده .

 

در همین راستا کمک به نیازمندان و فقیران در زمان تنگدستی می تونه راهگشا باشه .... در زندگی مالی دانشجویی خودم بارها این رو به چشم دیدم .....

پاسخ:
مرسی. کامنتت حال خوب کن بود، یا لااقل تسکین!
ولی راستش مسئله این نیست که به این قواعد باور دارم یا نه (البته که ندارم حتی اگر برام به روشنی محقق بشه) مسئله اینه دوست ندارم بده بستون کنم. راستش نمی‌خوام بیشتر درموردش بگم، و اصلا این حرف شما رو بد نمی‌دونم و زیر سوال نمی‌برم، خودم دوست ندارم اونجور عمل کنم لااقل با این پیش‌فرض.

یعنی یه کار رو به خاطر ذات خود اون کار کنیم ؟ درسته؟

 

خب می تونیم با این بینش کمک کنیم نه با اون بینش

 

گاهی مثلا می خوام کمک کنم یه وسوسه ای بهم می گه نکن ! نکنه دیدگاهت منفعت طلبانه باشه؟

بهش می گم من تا جایی که در توان و ارادم هست سعی می کنم نیتم رو درست کنم و این کار حتی اگه نیتم درست نباشه باعث میشه چند نفر شده ۱روز کمتر سختی بکشه و خوشحال تر بشه ، پس انجامش می دم

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی