بی تربیت
نشانهها میگن راه باز کرده. خوشحالم؟ خب حس خوبش رو نمیتونم منکر بشم اما راستش نه، خودم میرم به سمتش اما میدونم توانش رو ندارم. درست مثل آدمی با قلب داغون و عاشق دویدن.
کاش نجاتی بود از این بیفکریها. اینکه میدونی چیزی برات بده و انجام میدی یا چیزی برات خوبه ولی اهمیت نمیدی. آیا عاقل بودن یعنی ربات بودن؟ از بس اینو کردن تو کلهمون و من؟ من یه بیعقلم که هیچ وقت این نفسم تربیت نشده. مثل بچهی بیادبی که تو مهمونی هی موهای همه رو میکشه و انگشت تو چشم همه میکنه و همه با اون تخم جن مراعات میکنن.
دیروز بکت حرف خوبی زد، میگفت من یه انسانم مثل همهی انسانهای دیگه، با این تفاوت که اسپرمم (تخمکم) هیچ آسیبی به بشریت نمیزنه.
همین حداقل هم خودش دلگرم کنندهست برای آدمی که محض بودنش یه اتفاق مزخرفه و هر روز هزاربار با ترس خودکشی میجنگه و میبازه؛ میلش به حیات مثل همهی انسانهاست، بیعقلیهاش هم بیش و کم، اما تخمکش لااقل پایانبخش چرخهای هست که توشه.
الان حس خودکشی ندارم البته، فقط از بیعرضگی و مراعات با این نفس بیتربیتم رنجیدهام؛ و الا اتفاقا دلم میخواد بشینم و امروز رو کلی چیز بخونم.
تا چه افتد و قضا چه باشد!
توفو