پانزده سالهی درون
دوشنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۳، ۰۸:۵۷ ب.ظ
هی دارم قلپ قلپ بغض قورت میدم. اما وقتی جایی خودت رو تحمیل کنی و طرف مقابلت فقط مصرفکنندهست همون بهتر که بغضهات رو قورت بدی.
امروز داشتم برای ز میگفتم که من از کودکی همهش با خودم حرف میزدم. با اجسام بازی میکردم. عروسک فقط یه دونه داشتم. کلا با آدمها و جانداران ارتباطم سخت بود.
گمونم زندگی برای من یعنی ارتباط با اشیاء. اینکه بخوای کسی باشه، حتما و یقینا نقصهایی ظاهر میشه و من آدم اهل تساهلی نیستم با خودمم نیستم اما خب با خودم مشکلی نیست میتونم راحت بزنم تو سر و کلهی خودم، اما لزومی نداره از دیگرون انتظاری داشته باشم.
من کسی رو نمیخوام. چون حوصلهی از دست دادن ندارم.
من بغض دارم. من تنهام.
اه لعنت به این چهل سالهی پانزده ساله که هنوز شکست عشقی میخوره ... هنوز ....
... لعنت ....
۰۳/۱۰/۱۷