خورشیدِ زندگانیام
جمعه, ۲۱ دی ۱۴۰۳، ۱۲:۲۱ ب.ظ
نوتیفیکیشن گوگل فوتو آمد و من به اشتباه برای باز کردن یک نوتیف دیگر، دستم خورد به نوتیف گوگل فوتو و باز کردم.
عکس؟ مادرجون بر بالای قبری که بعدتر در آن دفن شد. داشت میخندید. یکآن حس کردم چقدر غریب است این چهره! چقدر ناآشنایم با این لبخند! چقدر وقت هست که ندیده بودم! به سرعت عکس را بستم و خارج شدم. اما آن لبخند غریب همچنان از جلوی چشمم کنار نمیرود. نه مثل وقتی که به خورشید خیره شوی، و بعد که چشم بر داری میبینی به هرکجا نظر کنی یک دایرهی سفید حائل شده، بل همچو یک هولوگراف که بر همه چیز هست و حائل نیست و جایی در فضا ندارد؛ اما هست.
۰۳/۱۰/۲۱