اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

اومدم کتابخونه و در مواجهه اول فردی رو دیدم شبیه به عشقی دور. فیلم هوس هندستون کرد و کار و بار از سرم رفت. رفتم و نشستم منتظر تا که دوباره ببینمش و مطمئن بشم. دیدم، نبود و کسالتی من رو در بر گرفت. 

دلم غمی شیرین و آهستگی می‌خواد و بعدش سر خوردن در عاشقی.. اما خوب که نگاه می‌کنم همه‌ی اینها مانع درس و بحث و پیشرفته. نه که حالا کار خاصی می‌کنم، نه، اما نمی‌تونمم وا بدم، خلاف عقلانیتم هست. احساس می‌کنم هرچی می‌‌گذره محدودیت‌ها بیشتر میشن و الزام‌ها برای انتخاب بیشتر و عرصه برای رهایی تنگ‌تر و زندگی تلخ‌تر

خسته‌ام از زندگی پوچی که دارم، قرص‌ها مانع‌اند که به خودکشی فکر کنم اما هرچی می‌گردم راهی دیگه پیش‌روم نیست. کاش کمی شجاع بشم.

۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۲۸
آنی که می‌نویسد

۲ روز رفتیم پیِ خونه و درنهایت همون اولین خونه‌ای که دیدیم رو انتخاب کردیم. خونه‌ها سرسام آور گرون شدن و اگر پولی که بابا داد نبود معلوم نبود کجا می‌تونستیم خونه کرایه کنیم. اوضاع اقتصادی روز به روز بدتر میشه و اوضاع کار و پروژه هم روز به روز بدترتر. احساس فقر دارم و زبونی، اگرچه خونه‌ای که انتخاب کردیم بد نیست. نگرانم و فقط مرگ و ارثیه می‌تونه ما رو به نون و نوایی برسونه. عاشقی تو فقر از سرم رفته. کلافه‌ام و احساس می‌کنم باید کار کنم ولی  با این سن و تغییر رشته کجا و چیجوری؟ میم هم که تن به کار نمیده، یعنی تنبله لااقل از نگاه من و تو این اوضاع. 

رسما بدبختیم و داریم شیک زندگی می‌کنیم، تا کی یا حباب شیکی بترکه یا قرعه‌کشی‌ای چیزی برنده بشیم. از بچگی چشمم دنبال برنده شدن بود. اوضاع بیریخت بوده و خواهد بود و ما همچنان فقیر.. فقیر... فقیر.....

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۵۹
آنی که می‌نویسد

بدجور هوای م را دارم. دلم تنگ است و بدتر اینکه ع رفته شیکاگو و خب م آنجاست و من هوایی شده‌ام. دلم ععشق، حال، آمریکا و و و می‌خواهد اما یک چیز را خوب می دانم و آن هم اینکه میم همه چیزم است و من بدون او نمی‌توانم زندگی کنم. پس فکر کردن به م بیهودگی‌ست و هوس و زیاده خواهی.... شاید روزی پشیمان شوم اما امروزم را مطمئنم که درست زندگی کردم و درست انتخاب کردم. دل هم هرچه بگووید نمی روم. حتی در همین فقری که گریبانمان را گرفته عقل بهتر می‌داند که آرزوها را باید ساخت نه آنکه از آسمان نازل شود. پس برای زندگی بهتر و آمریکا و و و تلاش می‌کنم. من باید برم.

۱ نظر ۲۱ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۴۵
آنی که می‌نویسد
تن اگر برای ارتباط ما با آدم‌ها بکار نیاید برای چه به‌کار آید؟ سودای تن در دادن دارم. تن دادن. تن را پیش‌کش کردن. دلم می‌خواهد تنم را نثار کنم. تن. تنها چیزی که از خود دارم و می‌توانم پیش‌کش کنم.
دلتنگم برای عاشقی و تن دادن به رابطه‌ای عاشقانه. این سودا مرا تا به کجا خواهد برد؟ 
کاش تن زیبایی داشتم، اگر داشتم شاید به این راحتی سودای حراجش را در سر نمی‌پروراندم. این تن بی شکل من را چه کسی خواهد خواست؟ به‌کار چه می‌آید؟
این تن محبوس من در غربت است.
۰ نظر ۰۷ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۲۵
آنی که می‌نویسد