اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

اینگونه‌ام

دقیق‌ترین نسخه از خودم که می‌شناسم

Certified copy

بایگانی

۴ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

روزهای جمعه چای ارل‌گری دم می‌کنم و توی استکان کمر باریکِ لب‌طلایی‌ای که عین برایم خریده چای می‌نوشم.

اگرچه من یک زن خانه‌دار و خانه‌نشینم اما روزهای جمعه جوری دیگر می‌گذرد، حال و هوایش حال و هوای روزهای جمعه‌ی کودکی‌ست، با همان ذوق و همان فراغت. تقریبا سعی می‌کنم به/با خودم خوش بگذرانم. 

راستش همه‌ی ما نیاز داریم خط خشک زمان را بشکنیم. لازم است این دلمردگی را کش ندهیم و خب ابتکار من ایندکسیکال کردن زمان است، همان کاری که پیشینیان ما کردند. سال و فصل و ماه و هفته و روز را خلق کردند تا از فرسودگی‌ی گذر زمان بکاهند.

۰ نظر ۲۶ دی ۹۹ ، ۱۷:۲۱
آنی که می‌نویسد

دوباره درونم شده آش شله‌قلمکار، همه هرچه بود ریخته‌اند و رفته‌اند. من با یک قابلمه‌ی بزرگ از درون، در دست، دوره افتاده‌ام میان تمام یوزپلنگ‌هایی که با من دویده‌اند، که ببینیدم که چه محتاجم بهتان، که چقدر می‌خواهم یک نفرتان من را دوست بدارد، از تهِ دل، و سودای جان تشنه‌ام را جواب دهد. درونم آتشی شعله برافروخته و جز با مهر آرام نمی‌نشیند. اما آخر مهر کجا بود؟ همه‌گان تن می‌خواهند و لذتی و آنی و تمام.

و من رها شده‌ی تن‌ها، محتاج جرئه‌ای مهر.

 

۰ نظر ۱۵ دی ۹۹ ، ۰۷:۱۸
آنی که می‌نویسد

«تنهایی» یعنی کسی نیست که براش گوگوش‌هات رو بفرستی.

البته که تعبیر دیگه‌‌ش بودن با آدم‌هاییه که در خاطرات و روزهای خوبت نبودند. مثل مادرجون. مادرجون خیلی وقته که تنهاست.

تعبیر دیگه‌ی تنهایی چیه؟ 

۰ نظر ۰۸ دی ۹۹ ، ۱۱:۵۴
آنی که می‌نویسد

در ندانستن لذتی‌ست که در دانستن نیست.

شاید درک این جمله خیلی سرراست به نظر بیاید اما درک واقعی‌اش مستلزم تجربه است.

نمی‌دانم چطور از تجربه‌ی خودم بنویسم اما تلاشم را می‌کنم. این روزها دارم افلاطون و فلسفه اسلامی و منطق صوری می‌خوانم. پیشتر تمرکزم بر روی کانت و فلسفه تحلیلی و منطق جدید بود. هرچه بیشتر می‌خواندم بیشتر می‌فهمیدم که کم می‌دانم. اما حالا؟ در مواجهه با افلاطون و منطق صوری و فلسفه اسلامی دچار نوعی اعتماد به نفس شده‌ام و البته مشخصا در خواندن افلاطون و فلسفه اسلامی چنین اعتماد به نفسی به من دست داده. هی با خودم فکر می‌کنم اینها چرا انقدر سطحی و مزخرفند؟! باورم نمی‌شود از پس اینهمه سال این خزعبلات را با دیده‌ی ستایش گرانه مورد توجه قرار می‌دهند. خب ربطش به جمله‌ی نخستم؟ بله من از افلاطون و فلسفه اسلامی خیلی کم می‌دانم و همیشه کم دانستن آدم را دچار نوعی وهم دانستن می‌کند و در مقابل نقد کننده می‌نشاند. می‌دانم تا دو ماه دیگر بر همین مدار نخواهد ماند. تا دو ماه دیگر که بیشتر بخوانم و بیشتر بدانم که نمی‌دانم، جای این اعتماد به نفسم را همان ندانستن می‌گیر و طبعا با قبول ندانستنم حرفی برای گفتن نمی‌ماند. فعلا اما قصد دارم توی سرم شده حتی فلاسفه‌ی اسلامی و افلاطون را نقد کنم، چیزی که کمتر از من بر می‌آید. و خب یک تعمیم هم از خودم به دیگران در ذهن دارم و آن هم اینکه هرکی که خیلی حرف می‌زند و نقد می‌کند هنوز در مرحله‌ی شیرینِ ندانستن است.

۰ نظر ۰۸ دی ۹۹ ، ۰۹:۲۴
آنی که می‌نویسد