باورت بشه یا نه امروز سین تمام شد. کات.
برداشت بعدی؟
بعیده هیچ برداشتی به اون خوبی دربیاد.
نباید گریه کنی دختر، تو ۴۰ سالته. تو دیگه یه دختر بچهی ۱۵ ساله نیستی که بخاطر شکست عشقی بخوای اشک بریزی.
فقدان؟ جای خالی؟ جاش گل بذار.
تو روحت احمق.
شاید بو برده تو با یای تریپ ریختی؟ دلم براش تنگ میشه. از بهترین دوستانم بود. رفاقت ملسی داشتیم و لحظات خوشی.
حالا دیگه واقعا نمیدونم وقتی حالم بد شد با کی میتونم حرف بزنم تا کمی بهتر بشم.
استفادهی ابزاری؟ خب آره. این تنها دلیلِ بودن آدمیزادگان در کنار همه.
سخته.
میدونم به خوبی اون رفاقت نخواهم یافت. ولی خب چه میشود کرد؟ زندگی یعنی همین از دست دادنها و ادامه دادن با بخشهای باقی ماندهات!
زندگی یعنی همین بگا رفتنها.
احساس ایران بودن تو خاورمیانه رو دارم.
کاش حواسم باشه مستعمره نشم.
باید پناه ببرم به درس و مطالعه.
آخرین سنگر علمه.